- گشاده سخن
- فصیح بلیغ سخنور
معنی گشاده سخن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فصاحت بلاغت سخنوری
باز شدن مقابل بسته شدن، رهاگشتن آزاد شدن، ظاهرشدن آشکار شدن، حل شدن آسان گشتن، مسخر شدن بتصرف در آوردن، زایل شدن بر طرف گردیدن، سرباز کردن (دمل جراحت)
روبازی بی حجابی
آنکه زمامش را رها کرده باشند مطلق العنان
حالت و کیفیت گشاده رخ
خنده رو، گشاده رو، خندان، بسیم، فراخ رو، روباز، بشّاش، تازه رو، خوش رو، طلیق الوجه، بسّام، روتازه
روباز بی حجاب
بانشاط بشاش
فراخ رخساره گشاده روی دارای چهره ای فراخ فراخ رخساره: ازین کشیده قدی گشاده خدی لاغر میانی فربه سرینی غزال چشمی